html>
چار زانو
خودت را جمع کرده بودی کنار ِ میزعسلی
من روی طاقچه پاهای ِ آویزانم را تکان می دادم
پیرزن ِ همسایه را آن سوی ِ پنجره دیدم
با آن تن ِ گرد َش تند و تند دستانش تکان می خورد
.
.
.
صحنه ی ِ جالبی بود
من داشتم می بافتم موهایم را
تو دروغ هایت را
پیرزن شال گردنی بلند . . .
می بافتیم . . .
روی ِ صندلی ای که داشت قیژ قیژ می کرد
.
.
با پلک هایی باز
وسط ِ اتاقی تاریک
.
.
بلند شدم
کلید برق را فشردم
نور چشمانم را زد
دوباره روی ِ صندلی ِ قیژ قیژ کن (!)
...
نه
این عکس های ِ در و دیوار
این یادگاری های ِ آویزان شده
این گل های خشک شده ی ِ فسیل شده
نه
نمی توانم ...
بلند شدم
کلید برق را فشردم باز ...
سیـــــــــــــاهی...
بهتر است ...
.
قیژ
قیژ
قیژ
.
.
.