html> بهمن 93 - شایـد وقتـی دیگـــــــر . . .
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

شایـد وقتـی دیگـــــــر . . .

چار زانو

خودت را جمع کرده بودی کنار ِ میزعسلی


من روی طاقچه پاهای ِ آویزانم را تکان می دادم


پیرزن ِ همسایه را آن سوی ِ پنجره دیدم

با آن تن ِ گرد َش تند و تند دستانش تکان می خورد


.

.

.

صحنه ی ِ جالبی بود

من داشتم می بافتم موهایم را


تو دروغ هایت را


پیرزن شال گردنی بلند . . .


می بافتیم . . .




+ تاریخ جمعه 93/11/3ساعت 5:26 عصر نویسنده بی دل ♡ | نظر

روی ِ صندلی ای که داشت قیژ قیژ می کرد

.

.

با پلک هایی باز

وسط ِ اتاقی تاریک

.

.

بلند شدم

کلید برق را فشردم

نور چشمانم را زد

دوباره روی ِ صندلی ِ قیژ قیژ کن (!)

...

نه

این عکس های ِ در و دیوار

این یادگاری های ِ آویزان شده

این گل های خشک شده ی ِ فسیل شده

نه

نمی توانم ...

بلند شدم

کلید برق را فشردم باز ...

سیـــــــــــــاهی...

بهتر است ...

.

قیژ

قیژ

قیژ

.

.

.



+ تاریخ پنج شنبه 93/11/2ساعت 9:24 عصر نویسنده بی دل ♡ | نظر