html> تــوهمـــ - شایـد وقتـی دیگـــــــر . . .
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

شایـد وقتـی دیگـــــــر . . .

-موهات رو نبند...باز باشه خوشگل تره


با گونه های ِ سرخ از بستنَش منصرف می شوم و

ولَش می کنم روی ِ شانه هایم . . .


...

دارم فکر می کنم ناهار چه بپزم


خودت را لوس می کنی که:

-قورمه سبزززززی


و من در برابر ِ چَشمان سیاه ِ براق تسلیم می شوم باز ...


...


می خواستی بروی سرکار

ابروی ِ چپت را بالا دادی

-آبی ِ رو بپوشم بهتره یا سفید ِ ؟!

می آیم جواب دهم که موهای ِ خسته اَت

روی ِ پیشانی حواسم را پرت می کند

و می گویم: طوسی!

تو می خندی برای ِ جوابم

من محو می شوم و با خود می گویم:

کاش باز بخندد لبانت ... و دلم آب شود...


.

.

گنجشک لب ِ پنجره نشسته

دارد می خندد به من!

می گوید چقدر خیال بافی تو...


دلم می گیرد

از تو

از خودم

از گنجشک

از روزگار...


ولی خیال که بد نیست،هست؟!


شاید حالا که پیر شده ام هوس کنی بازگردی...





+ تاریخ چهارشنبه 93/11/8ساعت 6:59 عصر نویسنده بی دل ♡ | نظر